مالک یا مملوک؟

مالک یا مملوک؟

خلاصۀ جلسۀ نهم در ادامه بحث «روحیه ولایی»  در سال گذشته  (23 رجب 1439)  به تبیین موضوع «مالک یا مملوک؟» می پردازیم.

دانستیم در نگاه توحیدی، هر اتفاقی که می‌افتد، یک سرنخش متصل به خداست و ازاین‌رو زیباست؛ چه ظاهراً خوب و خوشحال‌کننده باشد و چه بد و ناراحت‌کننده. حتی اگر آن اتفاق، نتیجۀ کوتاهی و خطای خودمان باشد، باز زیباست؛ از این جهت که خدا رهایمان نکرده و این اتفاق هم ما را به سختی می‌اندازد تا نواقصمان رو شود و بتوانیم آن‌ها را برطرف کنیم.

به طور کلی اینکه نظام هستی همواره می‌خواهد زشتی‌ها را اصلاح کند، عین زیبایی است. مهم این است که ما در هر شرایطی به وظیفه‌مان عمل کنیم؛ به نتیجه هم کار نداشته باشیم. آن‌وقت به مرور می‌بینیم اسرار و حکمت اتفاق‌ها برایمان روشن می‌شود. ما خاکیم؛ اما اگر با گُل بنشینیم، هم‌رنگ و هم‌بوی آن می‌شویم؛ پس حتی اگر خارش به دستمان رفت، ناراحت نشویم.

اگر در همه چیز، حقیقت او را ببینیم، هم با اتفاقات راحت‌تر کنار می‌آییم و هم می‌توانیم تکلیفمان را تشخیص دهیم. وقتی هم با نیت خالص به تکلیف الهی‌مان عمل کردیم، دیگر مسئول این نیستیم که به کسی برنخورد یا فشار نیاید و... . نه ظلم می‌کنیم و نه توسری‌خور می‌شویم؛ بلکه متعادل و درست پیش می‌رویم.

گفتیم ما در دنیا باید وجوه امتیازمان را کنار بگذاریم. به عنوان مثال، خدا مالک است و ما مملوکیم؛ و این یک وجه امتیاز ما و اوست. "أنتَ المَالِکُ و أنَا المَملوک وَ هَل یَرحَمُ المَملُوکَ إلاَ المَالِک"[1]؛ و این رحمت ایجاب می‌کند که ما هم مملوک نباشیم؛ وگرنه خیلی چیزها مالکمان می‌شوند و به ما دستور می‌دهند و شخصیتمان را تحت تأثیر خود قرار می‌دهند.

اما اینکه ما مالک شویم، دو وجه پیدا می‌کند. یکی طلب فطری ماست که می‌خواهیم اسم مالک خدا را به ظهور برسانیم؛ یعنی مالک وجودمان شویم. در آن صورت ابتدا بر جسم و چشم و گوشمان مالکیت پیدا می‌کنیم، بر بینایی و شنوایی‌مان و بعد بر خیال و اندیشه‌مان. درنتیجه نه دل و نه جسممان اسیر تعلقات دنیا نمی‌شود و هیچ چیز و هیچ کس نه می‌تواند مالک ما شود و نه ما را مالک خود کند؛ نه جسم و مال و مقام، نه اطرافیان و نزدیکان.  

وجه دیگر، آن است که ما می‌پنداریم باید مالک مال و خانه و همسر و فرزند و... شویم. اما با چنین نگاهی، آن‌ها مالک ما می‌شوند و ما مملوک می‌مانیم و در آخر، همه را می‌گذاریم و می‌رویم. وقتی هم مملوک باشیم، هرگز خدای مالک را ملاقات نمی‌کنیم. به همین ترتیب اگر همۀ وجوه امتیازِ خود را برنداریم، نمی‌توانیم خلیفۀ خدا در زمین شویم.

چهارده معصوم(علیهم‌السلام) کسانی بودند که همۀ وجوه امتیاز را کنار زدند و وجوه اتحادی را ظهور دادند؛ تا به جایی رسیدند که: "لاَ فَرقَ بَینَکَ وَ بَینَهَا إلاّ أنّهُم عِبَادُکَ وَ خَلقُکَ"[2]؛ فرقی بین آن‌ها و خدا نیست، جز اینکه بنده و آفریده‌اش هستند.

البته این‌ها همه با یک تغییر نگاه، درست می‌شود. ما هرچه غنای درونی وجودمان را بیشتر درک کنیم و پُرتر شویم، دارایی‌های مادی و معنوی‌مان را بیشتر جاری می‌کنیم. اما اگر بخواهیم برای خود جمع کنیم، فیض و انرژی او را هدر می‌دهیم و بیهوده می‌پنداریم چیزی اندوخته‌ایم.

با این حال، وقتی موسی با آن‌همه مقامات از خضر جدا شد، ما چه کنیم که موسی هم نیستیم؟!

آری؛ ما موسی نیستیم؛ اما در زمانی زندگی می‌کنیم که جامع انوار الهی، روی زمین است و خضر راه و امام زمانمان جامع ولایت همۀ انبیاء و اولیاء(علیهم‌السلام) است. ما امت خاتم هستیم و پیامبرمان خاتم‌الانبیاء و اماممان خاتم‌الاوصیاست. پس امت آخرالزمان، بالاترین استعدادها و نیز بالاترین امکانات درونی و بیرونی را برای هدایت دارد و این بسیار زیباست؛ اگرچه در عین حال، پرخطر هم هست و اگر درست استفاده نکنیم، خسارت جبران‌ناپذیر کرده‌ایم.

برای همین است که امام ما طولانی‌ترین دوران غیبت را در طول تاریخ دارد؛ تا بتوانیم از شخص و ظاهر امام هم بگذریم و ندیده عاشق شویم. با این حساب، معلوم می‌شود که حقیقت در وجود ما کار می‌کند و استعدادهایمان را رشد و پرورش می‌دهد.

 


[1]- مناجات حضرت علی(علیه‌السلام) : تو مالکی و من مملوکم و جز مالک، چه کسی به مملوک رحم می‌کند؟

[2]- مفاتیح‌الجنان، دعای هر روز ماه رجب، واردشده از ناحیۀ مقدسه(عجّل‌الله‌فرجه).

 



نظرات کاربران

//